درآمدي بر روش شناسي ارسطو در حل مسائل فلسفي(2)
درآمدي بر روش شناسي ارسطو در حل مسائل فلسفي(2)
بررسي روش ارسطو
يكي از دشواريها در روش ارسطو، دشواري دوم است.(26) ارسطو اين دشواري را در مابعدالطبيعه به تفصيل مطرح كرده است.(27) خاستگاه اين دشواري را بايد در روش ديالكتيك افلاطون و به ويژه ديدگاه وي مبني بر اثباتپذير بودن مبادي علوم خاص جستوجو كرد؛ در حالي كه ارسطو معتقد است فيلسوف بايد هم به برهان و هم به مبادي برهان توجه كند (28) و بحث از مبادي برهان را وظيفة فيلسوف مي داند. حال با توجه به نقشي كه فهم اين دشواري و ارزيابي ارسطو از آن در فهم روششناسي او دارد، در اين قسمت دشواري مزبور را در سه مرحله بررسي ميكنيم: بيان دشواري، زمينه دشواري و حل دشواري.
بيان دشواري
در مورد اين دو گزينه بايد دانست كه اولاً جمع ميان هر دو گزينه امكان ندارد. ثانياً هر كدام از اين گزينه ها توجيه و دليل خاص خود را دارند. در حقيقت دشواري دوم ارسطو بر اساس يك قياس ذوحدين شكل گرفته است كه مي توان آن را به اين صورت تقرير كرد:
ادعا: (ب) «بحث از مبادي برهان به چند علم تعلق دارد»؛ به عبارت ديگر، علمِ واحدي به جوهر و مبادي برهان نميپردازد.
دليل:
(1)مبادي برهان در همة علوم وجود دارند.
(2) پرداختن به مبادي برهان؛ يا
الف. كار يك علم است؛ يا
ب. كار همة علومِ مختلف است.
(3) اشتراك علوم مختلف در اين مبادي به نحو يك سان است.
(4) ترجيح بلا مرجح محال است.
(5) اينكه يكي از علوم به مبادي برهان بپردازد، ترجيح بلا مرجح است.
(6) اينكه يكي از علوم به مبادي برهان بپردازد، محال است.
(7) همة علومِ مختلف به مبادي برهان مي پردازند.
(8) «بحث از مبادي برهان به چند علم تعلق دارد».
بر اساس اين استدلال همة، علوم مختلف وظيفه دارند به مبادي برهان بپردازند. عبارت ارسطو در توضيح اين استدلال چنين است: «اما تعلق همة اينها به يك دانش معقول نيست؛ زيرا چرا بايد فهميدن اين موضوعات بيشتر ويژة هندسه باشد تا هر دانش ديگري؟!»؛ (30) هندسه هيچگونه مزيتي ندارد كه بحث از مبادي برهان به اين علم اختصاص داشته باشد و در ساير علوم، از مبادي علوم بحث نشود. از اين رو، نمي توان اختصاص بحث از مبادي برهان به يك علم را پذيرفت؛ اما در مقابل قياس ديگري وجود دارد كه ثابت ميكند پرداختن به مبادي برهان، كار يك علم است:
ادعاي مقابل: «بحث از مبادي برهان به يك علم تعلق دارد»؛ به عبارت ديگر، علمِ واحد به جوهر و مبادي برهان مي پردازد.
دليل:
(1)مبادي برهان در همة علوم وجود دارند.
(2) پرداختن به مبادي برهان، كارِ كلي ترين علم است.
(3) كلي ترين علم فلسفة اولي است.
(4) پرداختن به مبادي برهان، كارِ فلسفة اولي است.
(5) «بحث از مبادي برهان به يك علم تعلق دارد».
بر اساس اين استدلال، بحث از مبادي برهان را بايد در علم كلي، فلسفه اولي يا همان مابعدالطبيعه پي گرفت. عبارت ارسطو در توضيح اين مطلب چنين است: «بديهيات كليتريناند و مبادي همة علوم به شمار مي روند، و اگر كار فيلسوف نباشد، پس كار كيست كه دربارة صدق و كذب آنها تحقيق كند؟!». (31) او در اين عبارت پرسشي را در قالب تعبير استفهام انكاري مطرح ميكند و از مخاطب انتظار دارد كه پاسخ دهد: «كار هيچ علم ديگري». به هر حال، نكتة اصلي در اين استدلال، مقدمه (2) است كه مدعي است «پرداختن به مبادي برهان، كار كليترين علم است». فهم دقيق اين مقدمه و به طور كلي پي بردن به هدف اصلي ارسطو از طرح اين دشواري و روش او در حل آن، زماني عميقتر خواهد شد كه به بررسي زمينه هايي كه منجر به طرح اين دشواري شده توجه كنيم.
زمينه دشواري
ارسطو در نقد اين ديدگاه افلاطون، اولاً تعريف اشيا به تنهايي را براي دستيابي به معرفت علمي كافي نمي داند؛ بلكه معتقد است در فلسفه بايد از برهان نيز مدد جست. افزون بر اين، اشكال ديگري كه مطرح ميكند اين است كه افلاطون معتقد است مبادي علوم خاص نيز اثباتپذير است؛ در حالي كه ارسطو بحث از مبادي همة علوم را كار فلسفة اولي مي داند و معتقد است اگر قرار باشد براي اين مبادي نيز طلب برهان كرد، سلسلة برهانها تا بينهايت ادامه پيدا خواهد كرد و در اين صورت، اصولاً هيچ معرفت علمي به دست نخواهد آمد. به عبارت ديگر، افلاطون براي هر شناختي داشتن لوگوس را ضروري مي داند و از اين رو ميگويد:
چيزهاي مركب بر خلاف آنها (: عناصر اوليه) هم توضيحپذيرند و هم شناختي و ميتوان دربارة آنها پنداري درست به دست آورد. حال اگر كسي دربارة چيزي پندار درست داشته باشد، ولي نتواند آن را تعريف كند، بايد گفت روح او به حقيقت برخورده، ولي شناسايي به دست نياورده است؛ زيرا كسي كه نتواند دربارة چيزي توضيح بدهد و به سؤالهايي كه ميكنند پاسخ بگويد، به آن چيز شناسايي ندارد؛ ولي اگر علاوه بر پندار درست، توانايي توضيح هم داشته باشد، شناسايي را به حد كمال داراست.(33)
همانگونه كه از اين عبارت به دست ميآيد، داشتن توضيح، شرط داشتن هرگونه معرفتي است و بدون آن، معرفت امكان نخواهد داشت و در رسالة منون نيز بر اين مطلب تأكيد ميكند؛ (34) اما به نظر ارسطو، اگر براي هر معرفتي داشتن لوگوس ضروري باشد، تحصيل معرفت ناممكن خواهد بود. اما پرسش اصلي اين است كه راهحل او براي حل اين دشواري چيست؟
حل دشواري
بحث ديگري كه در روششناسي ارسطو اهميت دارد، منشا پيدايش دشواريهاي فلسفي است. با بررسي آثار او ميتوان دريافت او براي پيدايش دشواريها به پنج منشأ اشاره ميكند: 1. گاهي از آنجا كه هيچ تبييني براي برخي پديدارها به ذهن ما نرسيده است؛ دشواري به وجود ميآيد؛ 2. گاهي از مراحل يك فرايند آگاه هستيم، ولي نميدانيم يك پديدار چگونه پديد آمده است؛ 3. گاهي بروز يك دشواري ناشي از ناداني ما نيست؛ بلكه ناشي از شگفتزدگي ما است؛ 4. گاهي دشواري ناشي از آن است كه رفتار يك موجود با طبيعت آن همخواني ندارد؛ 5. گاهي بروز يك دشواري ناشي از آن است كه به كشف چيزي نائل نشدهايم. به نظر ميرسد منشأ پيدايش دشواري دوم آن بوده است كه «ما به كشف چيزي نائل نشدهايم»؛ زيرا تا پيش از ارسطو، رابطة ميان مبادي و وجود، به ماهو وجود، به خوبي روشن نشده بود.
نتيجهگيري
1.روش سقراط در حل مسئله، داراي دو مرحله است: يك طرف گفتوگو كه نقش پرسشگر را بر عهده دارد و طرف ديگر، كه پاسخگو است و ميخواهد تا تلقي خود از معناي واژة مورد بحث را بيان كند. پرسشگر از راه نشان دادن نمونههاي ناسازگاري و تناقض ميان پاسخ و ديگر گفته هاي شخص پاسخگو، پاسخ او را نقادي ميكند. در نتيجة اين گفت وگو طرفين گفتوگو از خطاي اوليه رهايي مييابند.
2. با بررسي روش شناسي افلاطون به منزله مدخلي بر روش شناسي ارسطو به اين نتيجه رسيديم كه روش فلسفه ورزي افلاطون با روشي كه سقراط براي پيگيري مسائل فلسفي برگزيده بود، تفاوت دارد. از روش افلاطون با عنوان ديالكتيك ياد مي شود. بر اساس اين ديدگاه، ديالكتيك هنري است كه تنها با استفاده از نيروي خرد و با ياري جستن از مفهوم هاي مجرد به شناخت هستي حقيقي هر چيز راه مي يابد. در اين روش جايي براي مفروضات ثابت نشده وجود ندارد.
3. با بررسي روششناسي ارسطو، بايد گفت: ارسطو در نقد اين ديدگاه افلاطون اولاً، تعريف اشياء به تنهايي را براي دست يابي به معرفت علمي كافي نميداند، بلكه معتقد است در فلسفه بايد از برهان نيز مدد جست. علاوه بر اين، اشكال ديگر اين است كه افلاطون معتقد است كه مبادي علوم خاص نيز اثباتپذير است، در حالي كه ارسطو بحث از مبادي همة علوم را كار فلسفة اولي ميداند و معتقد است كه اگر قرار باشد براي اين مبادي نيز طلب برهان كرد، سلسلة براهين تا بينهايت ادامه پيدا خواهد كرد. در اين صورت، اصولاً هيچ معرفت علمي به دست نخواهد آمد. به نظر ارسطو مسئله فلسفي را نميتوان از طريق گفتوگو و با طرح پرسش از مخاطب و ارائه موارد نقضي براي پاسخ او حل كرد. اين كار چيزي جز جدل نيست و جدل هم ما را به حقيقت نخواهد رساند.
4. با بررسي آثار او مي توان دريافت كه او براي پيدايش دشواري ها به پنج منشاء اشاره ميكند: 1. گاهي چون هيچ تبييني براي برخي پديدارها به ذهن ما نرسيده است، دشواري به وجود ميآيد. 2. گاهي از مراحل يك فرايند آگاهي هستيم ولي نميدانيم يك پديدار چگونه پديد آمده است. 3. گاهي بروز يك دشواري ناشي از ناداني ما نيست، بلكه ناشي از شگفت زدگي ما است. 4. گاهي دشواري ناشي از آن است كه رفتار يك موجود با طبيعت آن همخواني ندارد. 5. گاهي بروز يك دشواري ناشي از آن است كه به كشف چيزي نائل نشدهايم. به نظر ميرسد منشاء پيدايش دشواري دوم آن بوده كه «ما به كشف چيزي نائل نشده ايم»؛ زيرا تا پيش از ارسطو رابطه ميان مبادي و وجود به ما هو وجود به خوبي روشن نشده بود.
پي نوشت ها :
22. ارسطو(Aristotle) در سال 384 ق.م. در استاگيرا به دنيا آمد. در هفده سالگي به آتن رفت و در آنجا به عضويت آكادمي افلاطون درآمد. او تا زمان مرگ افلاطون در آكادمي باقي ماند. پس از درگذشت افلاطون آتن را به مقصد آسوس ترك كرد. در سال 343 ق.م. به دعوت فيليپ به پلا رفت و تعليم و تربيت اسكندر را برعهده گرفت. در سال 335 ق.م. به آتن بازگشت و مدرسه خود به نام لوكيوم را تأسيس كرد و به تربيت شاگردان پرداخت. او سرانجام در سال 322 ق.م. درگذشت.
C.F: Copleston, 1985, Vol .1 , PP .266-268.
23. Topis.1, 2, 101 a 35.
24. Meta.3, 1, 995 b 3-4.
#74
25. Gerson, Lloyd, 1999. Vol .1, PP.25-51.
26. متمايز ساختن اين دشواريها به معناي بيارتباط بودن آنها نيست؛ براي نمونه با دقت در محتواي فصل سوم و فصل چهارم كتاب گامامابعدالطبيعه درمي يابيم كه در اين دو فصل ارتباط مبادي با وجود به ما هو وجود و نيز با جوهر بيان شده است كه هر كدام از آنها محور يكي از دشواريها را تشكيل مي دهد.
27. Meta.3, 1, 995 b 10-13, 3,2, 996 b 23- 997 a15,11,1, 1059 a 23-26.
28. Post Ana.1, 28, 44a 13-45 a 22.
29. تأكيدها افزوده شده است. Meta.3, 2, 996 b 25- 33,
30. Meta.3, 2, 996 b – 33 3.5
31. Meta.3,2, 997 a 11- 15.
32. Sophistes 253c.
33. تأكيدها افزوده شده است. Theaetetus252 b-c,
34. Meno 98 a, &Republic531 d- 535 a.
35. Meta.4,3, 1005 a 21- 23.
36. Ross, 1953, Vol. 1, P .210.
37. Meta 4, 3, 1005 a 23-24.
38. Republic 434- 437a.
منابع
-Atistotle, The Complete Works of Aristotle, Edited by Jonathan Barnes, Princeton :Bollingen Series, 1984.
-Plato, the Collected Dialogues of Plato, Edited by Edith Hamilton, Princeton :Princeton University Press, 1961.
-Guthrie, W .K .C .A History of Greek Philosophy, Cambridge :Cambridge University Press, 1967.
-Ross, David,Aristotle's Metaphysics, Oxford :Oxford University Press, 1953.
-Gerson, Lloyd P .Aristotle Critical Assessments, New York :Routledge, 1999 .4 Vols.
-Cornford, Francis MacDonald, Plato's Theory of Knowledge, New York :Bobbs-Merrill Company, INC, 2001.
-Hall, Roland, Dialectic, in The Encyclopedia of Philosophy, Edited by Paul Edwards, New York :Collier Macmillan Publishers, 1967, Vol .2, PP .386-388.
- Bluck, R .S, Plato's Phaedo, London :Routledge, 2001.
-Copleston, S .J .Frederick, A History of Philosophy, New York :an Image Book, 1985.
دوفصلنامه پژوهش شماره 2
ae
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}